این هم شرح حال جشن از سایت صادق :
از زمانی که فرهاد گفت جشن تولد یزدلاگ است تا زمانی که جشن نصب برگزار شد کمتر از ده روز طول کشید! مدتها بود که میخواستیم یه جلسه داشته باشیم اما به خاطر تابستون و نبودن بچههای لاگ جور نمیشد. برای تولد لاگ پیشنهاد شد که جشن نصب برگزار کنیم. فرهاد پیگیر این قضیه شد. اولین مشکل محل جشن بود. یکی دو جا پیشنهاد شد که با اولین جایی که صحبت کردیم اوکی دادند. فقط قرار شد یکی از ما بریم و یه فرم پر کنیم.
مساله بعدی تبلیغات بود. فرهاد یه پوستر درست کرد که با نظر بقیه اصلاحاتی روش انجام شد. ۲۵ تا در اندازه آ۴ و ۱۰ تا در اندازه آ۳ چاپ شد. ۵۰۰ تا هم در اندازه آ۶.
پخش تبلیغات جشن را تنهایی انجام دادم! هیچ کدوم از بچههای لاگ یزد نبودند آخه! یه ۱۰ تا از آ۴ها را دادیم که آموزش و پرورش برای هنرستانهاش بفرسته که به نظر میرسید یه خاطر مشکلاتی این کار انجام نشده. یه سری از تبلیغات توی نگهبانیهای موند و نصب نشد.
تبلیغات آ۶ را هم شب ۱۳م فرهاد و محمدرضا و من سر چهارراه مهدیه پخش کردیم که تجربه جالب و لذتبخشی بود بخصوص با دیدن تعدادی آشنا که با تعجب به کاغذ پخشکنی من نگاه میکردند!
بیژن براش یه کار فوری پیش اومد که روز جشن یزد نبود در عوض مهرداد از اصفهان خودش را رسوند و کلی هم خوب بود! و عبدلرضا هم پیغام داد که نمیتونه بیاد.
دو تا جلسه برای من روز قبل و صبح جشن پیش اومد یکی از یکی مهمتر و من نتونستم توی جلسه هماهنگی باشم.
برای پذیرایی، فرهاد کیک و ساندیس گرفته بود.
محمدرضا به فرهاد کمک کرده بود و یه سری فرم درست کرده بودند و همراه بروشورها و متن معرفی که من نوشته بودم تعداد ۱۰۰ تا تکثیر کرده بودند. نگرانی اصلی من این بود که تعداد زیادی شرکت کنند و نتونیم جوابگو باشیم.
قرار بود ساعت ۲ توی پژوهشگاه باشیم که کارهای اولیه را انجام بدیم. اما تا ساعت ۳:۳۰ زودتر نتونستیم وارد پژوهشگاه بشیم. یه خطر هم از بیخ گوشمون گذشت! صبح از اداره برق آمده بودند و برق پژوهشگاه را قطع کرده بودند شانس آوردیم که ساعت ۳:۳۰ برق را وصل کردند!
میز پذیرش را جلوی ورودی گذاشتیم، سالن آمفیتاتر را باز کردند و فرهاد نوتبوکش را به ویدئو پرژکتور وصل کرد و فیلم خرگوشه! را پخش کرد تا ملت جمع بشوند. این وسط هم هی با Compiz جنگولکبازی میکرد که ملت خششون بشه.
ساعت ۴:۱۵ بود که دیدیم داره دیر میشه و مراسم را با تعداد ۵،۶ نفر شروع کردیم.
من و فرهاد رفتیم بالا. اول من شروع کردم و بعد فرهاد با سوال جواب و کامل کردن توضیحات هم جو خوبی درست شد که کمکم بقیه هم شروع کردند به سوال کردن.
جمعیت بیشتر شده بود که مهرداد از راه رسید! فرهاد مهرداد را دعوت کرد بالای سن و اون میکروفن را دست گرفت و شروع کرد به صحبت.
بعد از صبحتهای کلی و جواب سوالها، فرهاد نصب لینوکس را روی ماشین مجازی کامپیوتر خودش نشون داد.
بعد از دموی نصب ملت سیستمهاشون را برداشتند و بردند توی سایت کامیپوتر که لینوکسهاشون را نصب کنند. از نتایج برنامهریزی نکردن! اینه که یادمون رفته بود به تعداد کافی کپی از سیدی اوبونتو با خودمون داشته باشیم!
از اونطرف سرور اینترنت پژوهشگاه خوب کار نمیکرد که محمدرضا براشون به راه انداختش. بعد هم که دیدیم اینطوره! رفتیم براشون IPCop نصب کردیم! و کلی خوش بحالشون کردیم.
آخر سر بعضیها بدون مشکل و بعضیها با برخوردن با مشکل لینوکسها را نصب کردند. قرار بود ته برنامه ساعت ۸ باشه که تا ساعت ۱۰:۳۰ طول کشید! ملت هم کلا راضی بودند.
فرداش بود که یه اساماس برام اومد که گفت از لینوکس خوشش اومده و لینوکسی شده، همین چند ساعت پیش هم یکی دیگه زنگم زده بود که در مورد مشکلی که تو لینوکس داشت ازم پرسید، خوشحال شدم که جشن نصب خوبی بوده.
اشکال بزرگ کار ما، کم بودن تبلیغات بود و اینکه ۱۰، ۱۲ نفر بیشتر شرکت نکرده بودند اما همین تعداد کم هم عالی بود. شب که میرفتیم خونه بچهها میگفتند که چند ماه دیگه سری بعدش را باید برگزار کنیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر