۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

ایست گشتی برای سوار شدن

دیروز ۲۱ مرداد داشتم از میبد با ۲۰۶ میومدم، جلوی گشت مواد مخدر مهریز یه سرباز با یه لباس شخصی چنان ایست دادند به من، نه اینطورا! اساسی ایست دادند که گفتم حتما یه محموله ۱ تنی کراک تو ماشینمه خودم خبر ندارم! مرتیکه ۲۰۰-۳۰۰ متر من دنده عقب کشوند تا برسم. بعد نه سلام نه سوال اومد در شاگرد رو باز کنه! درهای ماشین خوشبختانه قفل بودند من داشتم از تعجب شاخ در میاوردم شیشه رو دادم پایین گفتم بله؟ گفت من از بچه‌های گشتم منو تا مسجد ابولفضل(۴۰کیلمتر فاصله داره) ببر!!
به سلامتی ۲۰-۲۵ دقیقه آقا مهمان من بود.
دوتا نکته
اول، هیچ وقت از طرف یزد به رفسنجان گشت نیست مگر اینکه خبر بهشون داده باشند
و دوم بر اساس همین نکته اول من اون روز داشتم با شلوارک میرفتم!

هیچ نظری موجود نیست: